تا حالا متوجه نشده بودم که این حرکتم یک عدد شیطونی به
حساب میاد..دیروز ک متوجه شدم کلی خوشحال شدم که من هنوز دخترک کوچک درونم
زنده هست،تا حالا دقت نکرده بودم ک من چرا گاهی تو خونه وقتی تنها هستم و
دلم میگیره و دلم فرداد رو میخواد پا میشم میرم تو آشپزخونه و کابینتا رو
باز میکنم و شیشه های حبوبات و قوطی خوراکیها و در یخچال رو و همین که
میبینم یه چیزی داره تموم میشه یا کمه ..طوری چشمام برق میزنه ک انگار یه
چیزی کشف کردم بعد زنگ میزنم به فرداد و کلی خوش و بش و میگم اون چیز تمون
شده و بخره و لازم داریم، دیروز متوجه شدم درد من این نیست ک چی تو خونه
لازمه..درد من اینه که دنبال بهونم تا صداشو بشنوم...
واای خدایا شکرت زندگی چقدر خوبه که هنوز اون دخترک زنده هست و داره در من وول میزنه.
فروهر عزیزم این شیطونی هاتو دوست دارم تو خیلی دختر بازیگوش و شیطونکی
هستی..میدونم بکم دیگه دقت کنی چیزای بیشتری پیدا میکنی ..مطمئنم خودتو
پیدا میکنی.